سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، حرز (نگهدارنده) است . [امام علی علیه السلام]
نکته سنج
امام حسین (ع)
  • نویسنده : مهدی احدی:: 86/11/25:: 2:8 صبح
  • (همانا حسین (ع) چراغ هدایت وکشتی نجات است)

    لقب سید الشهداء

    قبلا لقب سید الشهداء از آن حمزه عموى رسول اکرم بود و بعد به اباعبدالله اختصاص داده شد. شهادت اباعبدالله فراموشاند آنها را. وضع اصحاب اباعبدالله هم طورى بود که بر همه شهداء پیشین سبقت گرفت و خود اباعبدالله فرمود: «انى لا اعلم اصحابا اوفى و لا خیرا من اصحابى و لا اهل بیت اوصل و لا افضل من اهل بیتى». اصحاب اباعبدالله، هم از طرف دوست آزاد بودند هم از طرف دشمن. خود اباعبدالله فرمود آنها به غیر من کارى ندارند و خودش هم شخصا اجازه رفتن به آنها داد و فرمود از تاریکى شب استفاده کنید. سر را هم پائین انداخت که تلاقى نگاهها موجب حیاء آنها نشود. بنابر این آنها نه در تنگناى دشمن واقع شده بودند مثل اصحاب طارق بن زیاد که طارق کشتیها و خوراکیها را (مگر به مقدار یک روز) سوزانید، و نه دوست از آنها خواهش و التماسى کرده بود و آنها را در رودربایستى گذاشته بود، حتى از اینکه نگاهش در آنها تأثیر کند اجتناب کرد

     

     

    چرا کوفیان به جنگ امام حسین (ع)رفتند؟

    علت اینکه کوفیان در عین علاقه به امام  حسین(ع) با ایشان به جنگ پرداختند یکى رعب و ترس بود که از زمان ابن زیاد و معاویه ترسیده بودند و خود عبیدالله هم با کشتن میثم و رشید و مسلم و هانى آنها را مرعوب کرده بود، و به عبارت دیگر مردم از زن و مرد مستسبع و اراده باخته شده بودند و نمى‏توانستند مطابق عقل خودشان تصمیم بگیرند. در ایام کربلا هم یک جندى را که کندى مى‏کرد گردن زد، دیگران کار خود را فهمیدند. دیگرى حرص و طمع به مال و جاه دنیا بود مثل خود عمر سعد که او گرفتار عذاب وجدان بود .

     

     چگونه امت پیغمبر فرزند پیغمبر را کشتند؟

    حادثه شهادت امام حسین(ع) نه تنها فجیع بود و نه تنها مظهر یک فداکارى عظیم و بى‏نظیر است، حادثه بسیار عجیبى است از نظر توجیه علل روحى قضیه. این قضیه پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر اکرم واقع شده به دست مسلمانان و پیروان رسول اکرم و مردمى که معروف به تشیع و دوستى آل على بودند و واقعا هم علاقه به آل على داشتند در زیر پرچم کسانى که تا سه چهار سال قبل از وفات پیغمبر با او جنگیدند و عاقبت که مردم دیگر مسلمان شدند آنها هم اجبارا و ظاهرا مسلمان شدند.

     ابوسفیان در حدود 20 سال با پیغمبر جنگید که در حدود پنج شش سال آخر، قائد اعظم تحریک علیه اسلام بود و حزب او یعنى امویها اعدى عدو والد الخصام پیغمبر بودند. بعد از ده سال از وفات پیغمبر معاویه که همیشه دوش بدوش و پا بپاى پدرش با اسلام مى‏جنگید، والى شام و سوریه شد و سى سال بعد از وفات پیغمبر خلیفه و امیرالمؤمنین شد! و پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر پسرش یزید خلیفه شد و با آن وضع فجیع فرزند پیغمبر را کشت به دست مسلمانانى که شهادتین مى‏گفتند و نماز مى‏خواندند و حج مى‏کردند و به آئین اسلام ازدواج مى‏کردند و به آئین اسلام مرده‏هاى خود را دفن مى‏کردند. نه این مردم منکر اسلام شده بودند - و اگر منکر اسلام شده بودند معمائى در کار نبودند - و نه انکار حرمت امام حسین را داشتند و معتقد بودند که امام حسین7 نعوذ بالله از اسلام خارج شده بلکه عقیده آنها به طور قطع بر تفضیل امام حسین بر یزید بود. حالا چگونه شد که اولا حزب ابوسفیان زمام حکومت را در دست گرفتند و ثانیا مردم مسلمان و بلکه شیعه قاتل امام حسین(ع) شدند در عین اینکه او را مستحق قتل نمى دانستند بلکه احترام خون او از خون هر کسى در نظر آنها بیشتر بود.

     اما اینکه چرا حزب ابوسفیان زمام را در دست گرفت براى این بود که یکنفر از همین امویها که او سابقه سوئى در میان مسلمین نداشت و از مسلمین اولین بود به خلافت رسید. این کار سبب شد که امویها جاى پائى در دستگاه حکومت اسلامى پیدا کنند، جاى پاى خوبى به طورى که خلافت اسلامى را ملک خود بنامند، (همان طورى که مروان به انقلابیون همین را گفت) هر چند جاى پا در زمان عمر پیدا شد که معاویه والى سرزمین زرخیز شام و سوریه شد خصوصا با در نظر گرفتن این معما که عمر جمیع حکام را عزل و نصب مى‏کرد و تغییر و تبدیل مى‏داد به استثناء معاویه. امویها سبب فساد در دستگاه عثمان شدند و مردم هم علیه عثمان انقلاب کردند و او را کشتند و معاویه که همیشه خیال خلافت را در دماغ مى‏پروراند از کشته شدن عثمان استفاده تبلیغاتى کرد و نام خلیفه مظلوم، خلیفه شهید به عثمان داد و پیراهن خون آلود عثمان را بلند کرد و وجهه مظلومیت خلیفه پیغمبر را تقویت کرد و به مردم هم گفت: رأس و رئیس کشندگان عثمان، على7 است که بعد از عثمان خلیفه شده و انقلابیون را هم پناه داده و چه گریه‏ها و اشکها که از مردم نگرفت! تمام مردم شام یعنى قبائلى از عرب که بعد از فتح اسلام در شام سکنى کرده بودند یکدل و یکزبان گفتند که در مقام انتقام و خونخواهى خلیفه مظلوم تا قطره آخر خون خود حاضریم و هر چه تو فرمان دهى ما اطاعت مى‏کنیم. به این وسیله معاویه نیروى اسلام را علیه خود اسلام تجهیز کرد.

     

    خلاصه‏اى از عوامل دخیل در شهادت امام حسین(ع)

    مى‏توان مطلب را از نظر بحث تاریخى اینطور عنوان کرد که امام حسین (ع) را کى‏ها و چى‏ها شهید کردند؟ و همچنین کى‏ها و چى‏ها او را یارى کردند؟ اما اینکه کى‏ها شهید کردند یا کى‏ها یارى کردند معلوم است ولى اینکه چى‏ها شهید کردند یا یارى، باید گفت امام حسین7 را طمع ملک رى و طمع پول (که " خولى " گفت: جئتک بغنا الدهر) و رشوه رؤسا (اما رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم) و جبن و مرعوبیت عامه و میل به جبران محبت یزید که ابن زیاد مى‏خواست کدورت یزید را از پدرش که در ولایت عهد یزید تعلل کرد جبران کند و خبث ذاتى امثال شمر و مستى و غرور و بدبختى و سبکسرى شخص یزید و از همه بالاتر فراموشى کارى عامه مردم که مسلمانان بودند و معتقد و سیرى به تاریخ شصت ساله خود نمى‏کردند و سابقه‏ها را فراموش کردند و گول ظاهر را مى‏خوردند شهید کرد . اینکه چى‏ها امام را یارى کردند، ایمان و توجه به تاریخ شصت ساله که از کلمات امثال زهیر پیدا است و حس فتوت و مردانگى و ایمان به غیب و امثال اینها بود.

     

    پیام حسینى

    کسانى که به خاطر یک سلسله اصول و مبادى قیام مى‏کنند و نهضت مى‏نمایند، در حقیقت به همه جهانیان بعد از خودشان پیامى دارند و به اصطلاح معروف وصیتى دارند. آیندگان باید با پیام آنها آشنا باشند و نداى آنها را بشناسند.امام حسین7فرمود: «انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى (ص)، ارید ان آمر بالمعروف، و انهى عن المنکر، و اسیر بسیرش جدى و ابى»

    اهداف قیام عاشوراء

    امام حسین (ع) فرمودند:

    ومن نه از روی خودخواهی ویا برای خوشگذرانی ونه برای فساد وستمگری از مدینه خارج می گردم بلکه هدف من از این سفر امر به معروف ونهی از منکر است. وخواسته ام از این حرکت اصلاح مفاسد امت واحیا وزنده کردن سنت وقانون جدم رسول خدا (ص)وراه ورسم پدرم علی بن ابیطالب(ع) است.

    پس هرکس این حقیقت را از من بپذیرد « واز من پیروی کند » راه خدا را پذیرفته است و هرکس رد کند واز من پیروی نکند من با صبر واستقامت راه خود را در پیش خواهم گرفت تا خداوند میان من واین افراد حکم کند که او بهترین حاکم است.
    حسینی باشید
    بوی سیببا یاد خدا دلها آرام میگیرد

    عصر عاشورایاحسین(ع)
    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    رمز جاذبه علی (ع)
  • نویسنده : مهدی احدی:: 86/10/8:: 5:18 صبح
  • رمز جاذبه على(ع)                                                         http://www.eshterak.parsiblog.com/

    سبب دوستى و محبت على در دلها چیست؟
    رمز محبت را هنوز کسى کشف نکرده است، یعنى نمى‏توان آنرا فورموله کرد و گفت اگر چنین شد چنان مى‏شود و اگر چنان شد چنین، ولى البته رمزى دارد. چیزى در محبوب هست که براى محب از نظر زیبائى خیره کننده است و او را به سوى خود مى‏کشد. جاذبه و محبت در درجات بالا عشق نامیده مى‏شود. على محبوب دلها و معشوق انسانهاست. چرا؟ و در چه جهت؟ فوق العادگى على در چیست که عشقها را برانگیخته و دلها را به خود شیفته ساخته و رنگ حیات جاودانى گرفته است و براى همیشه زنده است؟ چرا دلها همه خود را با او آشنا مى‏بینند و اصلا او را مرد ه احساس نمى کنند بلکه زنده مى‏یابند؟ مسلما ملاک دوستى او جسم او نیست زیرا جسم او اکنون در بین ما نیست و ما آن را احساس نکرده‏ایم. و باز محبت على از

    نوع قهرماندوستى که در همه ملتها وجود دارد نیست. هم اشتباه است که بگوئیم محبت على از راه محبت فضیلتهاى اخلاقى و انسانى است، و حب على حب انسانیت است. درست است على مظهر انسان کامل بود و درست است که انسان نمونه‏هاى عالى انسانیت را دوست مى‏دارد اما اگر على همه این فضائل انسانى را که داشت مى‏داشت، آن حکمت و آن علم، آن فداکاریها و از خود گذشتگیها، آن تواضع و فروتنى، آن ادب، آن مهربانى و عطوفت، آن ضعیف پرورى، آن عدالت، آن آزادگى و آزادیخواهى، آن احترام به انسان، آن ایثار، آن شجاعت، آن مروت و مردانگى نسبت به دشمن، و به قول مولوى:

    در شجاعت شیر ربا نیستى *** در مروت خود که داند کیستى؟

    آن سخا وجود و کرم و... اگر على همه اینها را که داشت مى‏داشت اما رنگ الهى نمى‏داشت، مسلما این قدر که امروز عاطفه انگیز و محبت خیز است نبود. على از آن نظر محبوب است که پیوند الهى دارد. دلهاى ما به طور ناخودآگاه در اعماق خویش با حق سر و سر و پیوستگى دارد، و چون على را آیت بزرگ حق و مظهر صفات حق مى‏یابند و به او عشق مى‏ورزند. در حقیقت پشتوانه عشق على، پیوند جانها با حضرت حق است که براى همیشه در فطرتها نهاده شده و چون فطرتها جاودانى است مهر على نیز جاودان است. نقطه‏هاى روشن در وجود على بسیار است اما آنچه براى

    همیشه او را درخشنده و تابان قرار داده است ایمان و اخلاص اوست و آن است که به وى جذبه الهى داده است. سوده همدانى، بانوى فداکار و دلباخته على، در مقابل معاویه بر على درود فرستاد و در وصفش گفت:

    صلى الاله على روح تضمنها *** قبر فاصبح فیه العدل مدفونا

    قد حالف الحق لا یبغى به بدلا *** فصار بالحق و الایمان مقرونا

    " درود خداوند بر روانى باد که او را خاک برگرفت و عدل نیز با وى مدفون گشت» " با حق پیمان بسته بود که به جاى آن بدلى نگزیند، پس با حق و با ایمان مقرون گشته بود ". صعصعة بن صوحان عبدى نیز یکى دیگر از دلباختگان على بود، از کسانى بود که در آن دل شب در مراسم دفن على با عده معدودى شرکت کرد. پس از آنکه حضرت را دفن کردند و بدنش را خاک پوشانید، صعصعه یک دست خویش را بر قلبش نهاد و با دست دیگر خاک بر سر پاشید و گفت: " مرگ گوارایت باد! که مولدت پاک بود و شکیبائیت نیرومند و جهادت بزرگ. بر اندیشه‏ات دست یافتى و تجارتت سودمند گشت ". " بر آفریننده‏ات نازل گشتى و او تو را با خوشى پذیرفت و ملائکش به گردت در آمدند. در همسایگى پیغمبر جایگزین گشتى و خداوند تو را در قرب خویش جاى داد و به درجه

    برادرت مصطفى رسیدى و از کاسه لبریزش آشامیدى ". " از خدا مى‏خواهیم که از تو پیروى کنیم و به روشهایت عمل کنیم. دوستانت را دوست بداریم و دشمنانت را دشمن بداریم و در جرگه دوستانت محشور گردیم ". " و دریافتى آنچه را دیگران درنیافتند و رسیدى به آنچه دیگران نرسیدند. در پیشگاه برادرت پیغمبر جهاد کردى و به دین خدا آنچنانکه شایسته بود قیام کردى تا سنتها را بر پا داشتى و آشوبها را اصلاح نمودى و اسلام و ایمان منظم گشت. بر تو باد بهترین درودها ". " به وسیله تو پشت مؤمنان محکم شد و راهها روشن گشت و سنتها بپا ایستاد. احدى فضائل و سجایاى تو را در خود جمع نکرد. نداى پیغمبر را جواب گفتى. به اجابتش بر دیگران پیشى گرفتى. به یاریش شتافتى و با جان خویش حفظش کردى. با شمشیر ذوالفقار در مراحل ترس و وحشت حمله بردى و پشت ستمگران را شکستى. بنیانهاى شرک و پستى را درهم فرو ریختى و گمراهان را در خاک و خون کشیدى پس گوارایت باد اى امیر مؤمنان! ". " نزدیکترین مردم بودى به پیغمبر. اول کسى بودى که به اسلام گرویدى. از یقین لبریز و در دل محکم و از همه فداکارتر و نصیبت از خیر بیشتر بود. خداوند ما را از اجر مصیبت محروم نکند و پس از تو ما را خوار نگر

    داند ". " به خدا سوگند که زندگیت کلید خیر بود و قفل شر، و مرگت کلید هر شرى است و قفل هر خیرى. اگر مردم از تو پذیرفته بودند از آسمان و زمین نعمتها برایشان مى‏بارید اما آنان دنیا را

    بر آخرت برگزیدند (1 ". آرى دنیا را برگزیدند و در مقابل عدل و عدم انعطاف على تاب نیاوردند و عاقبت دست جمودها و رکودها از آستین مردمى به در آمد و على را شهید کرد. على علیه السلام در داشتن دوستان و محبان سر از پا نشناخته که در راه ولاء و محبت او سر دادند و بر سر دار رفتند بى‏نظیر است. تاریخچه‏هاى شگفت و جالب و حیرت انگیز آنها صفحات تاریخ اسلام را مفتخر ساخته است. دست جنایت ناپاکانى از قبیل زیاد بن ابیه و پسرش عبیدالله و حجاج بن یوسف و متوکل و در رأس همه اینها معاویة بن ابى‏سفیان به خون این زبده‏هاى انسانیت تا مرفق آلوده است.

     

    1 - بحار الانوار، ج 42، ص 295 - 296، چاپ جدید.

    نویسنده: مهدی احدی
    eshterak-   -
    علی یارتان


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    انسان و کمال
  • نویسنده : مهدی احدی:: 86/10/6:: 4:21 عصر
  • نام کتاب: ‏تعلیم و تربیت در اسلام‏www.eshterak.parsiblog.com.gif

    تألیف: استاد شهید مرتضى مطهرى

     

    نام فصل: ‏دعوت اسلام به تعلیم و تعلم‏

    -------------------------------------------------------------

    دعوت اسلام به تعلیم و تعلم

    و اما مسأله دیگر مسأله علم و تعلم است که این دیگر فراگیرى است که افراد از یکدیگر فرا بگیرند. خیال نمى‏کنم نیازى باشد که راجع به دعوت اسلام به تعلیم و تعلم بحثى بکنیم، زیرا امر واضحى است. باید در حدود علم اسلامى و تعلیمات اسلامى بحث کنیم که آن علمى که اسلام دعوت مى‏کند چه علمى است، والا همین که در اولین آیات وحى مى‏فرماید: «اقرأ باسم ربک الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ وربک الاکرم، الذى علم بالقلم، علم»

     

    پاورقى:

    . 1 در کافى 55 / 2 به این صورت است: " أفضل العبادش ادمان التفکر فى الله وفى قدرته. " [برترین عبادتها تفکر در باره خدا و قدرت اوست].

    . 2 امالى طوسى 145 / 1 [هیچ عبادتى مانند تفکر نیست].

    . 3 بحار 323 / 71 [بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود].

    [صفحه: 26]

     

    «الانسان مالم یعلم»(1)، بهترین شاهد است بر عنایت فوق‏العاده اسلام به تعلیم و تعلم. «الذى علم بالقلم». قلم [مظهر] سواد و نوشتن است. آیات دیگر: «هل یستوى الذین یعلمون والذین لا یعلمون»(2). «وقال الذین اوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحا (3). همچنین پیغمبر اکرم فرمود: «بالتعلیم ارسلت» (4) من فرستاده شدم براى تعلیم. در آن داستان معروف که وارد مسجدشان شدند و دو حلقه جمعیت دیدند که در یکى مردم مشغول عبادت بودند و در دیگرى مشغول تعلیم و تعلم، فرمود: «کلاهما على خیر " هر دو کار خوب مى‏کنند «ولکن بالتعلیم ارسلت» ولى من براى تعلیم فرستاده شده‏ام. و بعد خود حضرت آمدند در آن جمعى که مشغول تعلیم و تعلم بودند نشستند. آیه دیگر: «هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة»(5). «یزکیهم " بیشتر به پرورش مى‏خورد و مربوط به تربیت است. «ویعلمهم الکتاب والحکمة». حالا

     

    پاورقى:

    . 1 سوره علق، آیات 1 تا. 5

    . 2 سوره زمر، آیه. 9 [آیا کسانى که مى‏دانند با کسانى که نمى‏دانند مساوى هستند؟!]

    . 3 سوره قصص، آیه. 80 [و کسانى که به آنها علم داده شده است گفتند: واى بر شما، ثواب خدا براى کسى که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده است بهتر است].

    . 4 بحار. 206 / 1

    . 5 سوره جمعه، آیه. 2 [او کسى است که در میان مردم امى رسولى را از خودشان مبعوث کرد تا آیات او را بر آنها بخواند و آنان را تزکیه کند و کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد].

    [صفحه: 27]

     

    مقصود از کتاب هر چه هست، مطلق کتاب است [یا قرآن] بالاخره کتاب و حکمت با یکدیگر توأم شده است. " حکمت " دریافت حقیقت است و در این بحثى نیست. بحث اینکه چى حکمت است و چى حکمت نیست بحث صغروى است. هر دریافت حقیقتى را حکمت مى‏گویند. «یؤتى الحکمة من یشاء، ومن یؤت الحکمة فقد اوتى خیرا کثیرا»(1). پس در این جهت که اسلام به طور کلى دعوت به تعلیم و تعلم کرده است، یعنى هدف اسلام و جزء خواسته‏هاى اسلام عالم بودن امت اسلامى است بحثى نیست، " «طلب العلم فریضة على کل مسلم» " از مسلمات احادیث نبوى است، و " مسلم " در اینجا خصوصیت ندارد و مقابل " مسلمه " نیست (2).

     

    پاورقى:

    . 1 سوره بقره، آیه. 269 [خدا به هر کس که بخواهد حکمت مى‏دهد، و کسى که به او حکمت داده شد، خیر فراوانى به او عطا شده است].

    . 2 اصلا صیغه مذکر در زبان عربى براى خصوص مرد وضع نشده. صیغه مذکر وقتى که در مقابل مؤنث قرار بگیرد اختصاص به مرد دارد، ولى وقتى که مقابل مؤنث قرار نگیرد معمولا براى اعم است، مثل مواردى که در قرآن آمده: قل هل یستوى الذین یعلمون والذین لا یعلمون»(1). آیا در اینجا مقصود از الذین یعلمون» اینست که مردانى که مى‏دانند، یا کسانى که مى‏دانند؟ معلوم است: کسانى که مى‏دانند. آیه دیگر: «ام نجعل الذین آمنوا وعملوا الصالحات کالمفسدین فى الارض ام نجعل المتقین کالفجار (2)»>

    . 1 سوره زمر، آیه. 9. 2 سوره ص، آیه. 28

    [صفحه: 28]

     

    پاورقى:

    > صیغه‏ها همه مذکر است، ولى در ترجمه شما چه مى‏گوئید؟ آیا مى‏گوئید: آیا مردانى را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند مانند مردان مفسد قرار مى‏دهیم؟! یعنى اینجور زنها از این بحث خارج است؟ «ام نجعل المتقین کالفجار». آیا چون " متقین " صیغه مذکر است پس زنها خارج هستند؟ یا اینکه مقصود کسان است. هیچ کس تا به حال احتمال نداده که [معنى آیه این باشد که] " مردان با ایمان و عامل به عمل صالح برترند از مردان مفسد " و وقتى بپرسند آیا زنان مؤمن و عامل به صلاح هم از زنان مفسد بالاترند یا نه؟ بگوید قرآن راجع به اینها حکمى ذکر نکرده. همچنین آیا ترجمه ان اکرمکم عند الله اتقیکم»(1) اینست که گرامى ترین شما مردان، با تقوا ترین شما مردانند، و بنابراین از زنان بحثى نشده؟ یا " شما " در اینجا انسانها است. و در اخلاقیات هم همین جور است. یعنى در زبان عربى اینجور نیست که براى اعم از زن و مرد یک صیغه وضع شده باشد و براى خصوص مرد صیغه‏اى، و براى خصوص زن صیغه‏اى، بلکه آن صیغه‏اى هم که براى اعم از مرد هست همین صیغه مذکر است. و لهذا اگر کلمه " ومسلمة " هم نباشد هیچکس نمى‏تواند بگوید که مفهوم عام نیست. در بعضى روایات " ومسلمة " هم هست که

    روایات ضعیفى است. عموم روایات همان طلب العلم فریضه على کل مسلم» است. و نیز آیا در حدیث المسلم من سلم المسلمون من لسانه ویده» (2) " المسلم " مخصوص مرد است یا اعم است از زن و مرد؟ و آیا معنى حدیث این است که مرد مسلمان کسى است که مردهاى مسلمان از زبان و دست او محفوظ و آسوده باشند، و نگفته که زن مسلمان هم باید زنها و مردهاى دیگر از دست و زبانش محفوظ بمانند؟! >

    . 1 سوره حجرات، آیه. 13

    . 2 اصول کافى. 234 / 2

    [صفحه: 29]
    نویسنده: مهدی احدی


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 25374
    بازدید امروز : 4
    بازدید دیروز : 3
    ............. بایگانی.............
    ارشیو001

    ........... درباره خودم ..........
    نکته سنج
    مهدی احدی
    مهدی احدی امیدوارم که از وبلاگ من خوشتان بیاید تلفن تماس من : 09159008600

    .......... لوگوی خودم ........
    نکته سنج
    ....... لینک دوستان .......
    لینک

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........